
تو حیاط دانشگاه نشسته بودم.... یه دختر پسر هم 5 متر اونورتر داشتن با هم ساندویچ میخوردن!!!
این وسط یه گربه گرسنه اومد خودشو نزدیک اینا کرد که یه تیکه از ساندویچشون بهش بدن!!!
دختره لوسه حال به هم زن گربه رو دید خودشو لوس کرد برا پسره که وای من میترسم و این حرفا...
حالا اینطرف پسره که از قیافه اش میباره از اون کتک خور ها بوده تو محله... بلند شد پاشو برد زیر شکم گربه و شوتش کرد چند متر اونورتر....
گربه چند غلط زد و از گرسنگیش دوباره اومد جلوشون.... پسره بازم برا خودشیرینی این کارو کرد!!!
از تو بوفه دانشگاه یه ماست خریدم و یه تیکه نون آوردم... دادم به گربه بیچاره... با چنان عشقی میخورد که شرمنده اش شدم...
بعضی از آدما یه موقعی یه کارایی میکنن که ادم از ادم بودنش خجالت میکشه!!!
نظرات شما عزیزان:
:: موضوعات مرتبط: بدون شرح، ،
:: برچسبها: بدون شرح,
